گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۰

 

ما که از اول بلی گفتیم با دلدار خویش

تا قیامت بر نمیگردیم از گفتار خویش

می بمستان ده که عاشق تشنه دیدار تست

جان ما را مست کن از شربت دیدار خویش

کفر و ایمان هر دو را سررشته از یکرنگی است

[...]

اهلی شیرازی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵

 

با که روشن سازم احوال دل افگار خویش

تا یکی چون شمع سوزم بر سر بیمار خویش

بهر آسایش گر از غمخانه سر بیرون کنم

می نهم چون سایه پهلو بر ته دیوار خویش

یوسف من از خریداران کسادی می کشد

[...]

سیدای نسفی
 
 
sunny dark_mode