گنجور

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۳

 

جان خود قربان به تیغ جان‌ستانش می‌کنم

تا بدین حیلت ببندم خویش بر فتراک او

هر کجا عشقش کشد حاشا که از وی سرکشم

عشق او سیلی است خون آشام و من خاشاک او

خواست عقل کل که داند از کمالش نیم جزو

[...]

حسین خوارزمی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۹

 

حبذا پیر مغان کز فیض جام پاک او

خاک را باشد نصیب ای جان پاکان خاک او

گرچه رخش همتش جولان برون زین عرصه داشت

خویش را بستم به صد سالوس بر فتراک او

باغبان روضه قدر باده گر بشناختی

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۵

 

هر که آن گل پا نهد در دیده نمناک او

عاقبت شاخ گلی سر بر زند از خاک او

همچو آهو باز خواهم دیده را بعد از هلاک

تا سر خود را بینم بسته فتراک او

آتش دوزخ ز آب کوثرم خوشتر بود

[...]

اهلی شیرازی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۰

 

دوش چون دیدم نهان در روی آتشناک او

یافت کز جان عاشقم من سگ ادراک او

امشب اندر سیر با او جمله مخصوصند لیک

جلوهٔ مخصوص منست از قامت چالاک او

صد سر اندر راخ جولانش به خاک افتاده لیک

[...]

محتشم کاشانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۵۱

 

عشق صیادی است گردون حلقه فتراک او

هر دو عالم در رکاب توسن چالاک او

تا که را از خاک برگیرد، که را در خون کشد

ناوک مشکل پسند غمزه بی باک او

کشته پیکان او را شستشو در کار نیست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۵۲

 

هر که را دل آب شد از روی آتشناک او

شبنم گلزار جنت گشت چشم پاک او

سر برآورده است اینجا از گریبان بهشت

هر که را باشد سری با حلقه فتراک او

باده لعلی که خون در ساغر من می کند

[...]

صائب تبریزی
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش سوم - از کریم خان زند تا مشروطه

 

پس به امر شاه دژخیمی پی اهلاک او

رفت و در گرمابهٔ فین ریخت خون پاک او

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode