گنجور

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۳

 

سال چون نو گشت فرزند نو آمد شاه را

شاه نیکو روی نیکوعهد نیکوخواه را

خواست یزدان تا ز نسل شاه بنماید به ‌خلق

چون ملکشاه و چو طغرلشاه و سلطانشاه ‌را

خواست دولت تا بود چون آفتاب و مشتری

[...]

امیر معزی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در تواضع اهل حق

 

شاه را خواهی که بینی، خاک شو درگاه را

ز آبرو آبی بزن درگاه شاهنشاه را

نعل کن چون چتر او دیدی کلاه چرخ را

چاک زن چون روی او دیدی قبای ماه را

چون کله بر سر نشین دزدان افسر جوی را

[...]

سنایی
 

محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » ابیات » بخش ۵

 

در شب تاریک برداری نقاب از روی خویش

مرد نابینا ببیند باز یابد راه را

طاقت پنجاه روزم نیست تا بینم ترا

دلبرا شاها ازین پنجاه بفکن آه را

پنج و پنجاهم نباید هم کنون خواهم ترا

[...]

محمد بن منور
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل سیم

 

عقل را با عشق کاری نیست زودش پنبه کن

تاچه خواهی کرد آن اشتردل جولاه را

عقل نزد عشق خود راهی تواند برد نه

نزد شاهنشه چه کار اوباش لشگر گاه را

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل دوازدهم

 

آفرینش را همه پی کن به تیغ لااله

تا جهان صافی شود سلطان الا‌الله را

نجم‌الدین رازی
 

نجم‌الدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۱

 

پاک کن ز آلایش و آرایش خود راه را

تا شوی سرهنگ عالی رتبت این درگاه را

جغدوار اندر خراب این جهان ماوی مگیر

تا شوی باز خشین مر دست شاهنشاه را

نفس تو دجال تست و روح تو عیسی تو

[...]

نجم‌الدین رازی
 

مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سوم

 

حد و اندازه ندارد ناله‌ها و آه را

چون نماید یوسف من از زنخ آن چاه را

راه هستی کس نبردی گرنه نور روی او

روشن و پیدا نکردی همچو روز آن راه را

چون مه ما را نباشد در دو عالم شبه و مثل

[...]

مولانا
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

روی ترکم بین مکن نسبت به خوبی ماه را

ترک من در خیل دارد همچو مه پنجاه را

دامن خرگه براندازد به شب‌ها تا مگر

گم‌رهی در منزل او باز یابد راه را

رهنمایان فلک با شب‌روان ره گم کنند

[...]

همام تبریزی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵

 

ای نسیم صبحگاهی بر تو جان افشان کنیم

گر کنی آگه ز حالم خواجه نصرالله را

آن سرافرازیکه دائم دارد اندر شکر خویش

فیض ابر دست او رطب اللسان افواه را

و آنکه با تدبیر رأی او توان گفتن کنون

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٧ - ایضاً له در مدح شمس الدین علی

 

کو کسی کز من بگوید ماه بی اشباه را

دلبر شادی فزای و مهوش غمکاه را

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٧ - ایضاً له در مدح شمس الدین علی

 

باز پوش آئینه رخسار همچون ماه را

کین دل پر درد نتواند نهفتن آه را

ابن یمین
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

گوشه برقع فتاد از طرف رخ آن ماه را

کشف شد نور تجلی عارف آگاه را

مایل طوبی نیاید سایه سرو قدت

منصب عالی چه لایق همت کوتاه را

در دعا جز دولت وصلت نمی خواهد دلم

[...]

جامی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱

 

دردمندی سر به گردون می رساند آه را

می فزاید پیچ و تاب این رشته کوتاه را

قطع صحرای عدم را عمر جاویدان کم است

من به جان بی نفس چون طی کنم این راه را؟

در به روی طالب حق می شود از ذکر باز

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲

 

ناتوانی از اجابت نیست مانع آه را

می رساند پیچ و خم آخر به منزل راه را

می شوند از خاکساری زیردستان سربلند

جامه کوتاه، رعنا می کند کوتاه را

ترک غفلت کن که بیداری درین ظلمت سرا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳

 

هست در نقصان تمامی ها دل آگاه را

مومیایی از شکست خویش باشد ماه را

پرده دار نقص شد کوته زبانی ها مرا

جامه کوتاه، رعنا می کند کوتاه را

حرف می آید به دشواری برون از خامه ام

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴

 

کاسه زانوست جام جم دل آگاه را

یوسف از روی زمین خوش تر شمارد چاه را

از غبار خط مشکین حسن می بالد به خود

گرد لشکر توتیای چشم باشد شاه را

می نماید حسن در آغوش عاشق خویش را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵

 

دلفریبی چون به جولان آورد آن ماه را

مرد می باید نگه دارد عنان آه را!

غافلان را گوش بر آواز طبل رحلت است

هر تپیدن قاصدی باشد دل آگاه را

عشق مستغنی است از تدبیر عقل حیله گر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸

 

می گشاید ذکر بر رویت در الله را

نیست جز این حلقه دیگر حلقه آن درگاه را

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

دست نتوان داشتن یکبارگی از کار عشق

دل چو بردارم ز جان، بر لب گذارم آه را

جسم زار عاشق از آهی به جانان می رسد

بال بس باشد نسیمی در پریدن کاه را

طغرای مشهدی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

قرب حق جویی؟ رضا جو باش خلق الله را

نیست غیر از طاق دلها راه، آن درگاه را

تا شود آگاه از احوال هر نزدیک و دور

برفراز تخت از آن جا داده ایزد شاه را

میتواند ناله یی دودش رساندن برفلک

[...]

واعظ قزوینی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode