گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - وله روحه‌الله‌روحه

 

لاف دانش می‌زنی، خود را نمی‌دانی چه سود؟

دعوی دل کرده‌ای، چون غافل از جانی چه سود

نفس را بریان و حلوا می‌دهی، او دشمنست

دشمنان را دادن حلوا و بریانی، چه سود

گر خدا را بنده‌ای، بگذار نام خواجگی

[...]

اوحدی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۲

 

صید دست آموزم و قدرم نمیدانی چه سود

میزنی سنگم چه بگریزم پشیمانی چه سود

اینزمان آیینه بی گر دست بنما روی دل

ورنه آنروزی که گردش گرد بنشانی چه سود

بر فقیران چون گشایی گوشه چشم از کرم

[...]

اهلی شیرازی
 
 
sunny dark_mode