گنجور

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود

تا به روزم چشم بر بام و در آن خانه بود

دی که می آمد ز جولانگاه شوخی مست ناز

نرگسش بر گوشهٔ دستار خوش ترکانه بود

بهر آن نا آشنا می‌رم که فرد از همرهان

[...]

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت دوم » بخش دوم - قسمت دوم

 

دجله را امسال رفتاری عجیب مستانه بود

پای در زنجیر و کف بر لب مگر دیوانه بود

شیخ بهایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۲

 

شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بود

تا سحر گه بر گریزان پر پروانه بود

صاحب خرمن نگشتم تا نیفتادم ز پا

مور من تا دست و پایی داشت قحط دانه بود

طره موجم، نوآموز کشاکش نیستم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۳

 

مطرب از خود داشت جوش سینه گلهای باغ

ناله بلبل درین بستانسرا بیگانه بود

عشق ازین هنگامه مطلب جز شکست دل نداشت

گردش نه آسیا از بهر این یک دانه بود

یاد ایامی که نور شمع با آن سرکشی

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۴

 

چشمت امشب ساقی و بیطاقتی پیمانه بود

یک نگاه آشنا تکلیف صد میخانه بود

لطف پنهان ناز پرورد تغافل بوده است

یاد ایامی که با من چشم او بیگانه بود

می زدم امروز لاف زهد پیش زاهدی

[...]

اسیر شهرستانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۴

 

نونهال من ز طفلی آشنا بیگانه بود

کوچه گرد شهره و بدمست و دشمن خانه بود

کرد پیدا این زمان نام خدا تمکینکی

ورنه وضعش پیش ازین بسیار بیباکانه بود

همچو نرگس بال شوق از شش جهت چشمم گشاد

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۱

 

شب‌که وصل آغوش‌پرداز دل دیوانه بود

از هجوم زخم شوق آیینهٔ ما شانه بود

عشق‌می‌جوشید هرجاگرد شوخی‌داشت‌حسن

رنگ شمع از پرفشانی عالم پروانه بود

یاد آن عیشی‌که از رنگینی بیداد عشق

[...]

بیدل دهلوی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

ای صفی معشوقت آخر دیدی اندرخانه بود

بر سراغش گرد عالم گشتنت افسانه بود

شاهدی کآواز او از کعبه می‌آمد بگوش

عشق بردم بر نشانش مست در میخانه بود

زان بت بی‌پرده پوشد ار که شیخ شهر چشم

[...]

صفی علیشاه
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

شیخنا افتان و خیزان بر در میخانه بود

نیمه ای هشیار و یک نیم دگر مستانه بود

سبحه تزویر شیخ شهر را کردم شمار

باطن او دام بود و ظاهر آن دانه بود

دزدی از دیوار آمد نیمه شب اندر سرای

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

شیخ و زاهد را خمیر از سبحه صد دانه بود

طینت میخوارگان نیز از گل پیمانه بود

در ره سعی و طلب عقل نخستین کز ازل

زد قدم در کوی عشقش، یک دل دیوانه بود

از ازل چندین همه بعد مسافت تا ابد

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

هیچ می گوئی مراد دلداده ای دیوانه بود

با خیالم آشنا وز خویشتن بیگانه بود

هیچ می گوئی که نزد شمع رخسارم شبی

نیم جانی سوخته بال و پری پروانه بود

هیچ میآید بخاطر مرا ترا ای آفتاب

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

حلقه بر هر در زدم دیدم در میخانه بود

در کفم هر سبحه کافتاد از گل پیمانه بود

جلوه گر از چهره پیر مغان دیدم عیان

نقش هر صورت که اندر کعبه و بتخانه بود

پرتوی از نقطه دانش در این بیدانشان

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

خرم آن روزی که ما را جای در میخانه بود

تا دل شب بوسه گاه ما لب پیمانه بود

عقده های اهل دل را مو به مو می کرد باز

در کف مشاطه باد صبا گر شانه بود

با من و مرغ بهشتی کی شود هم آشیان

[...]

فرخی یزدی
 
 
sunny dark_mode