گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۶

 

این دل پر درد را چندان که درمان می‌کنم

گوییا یک درد را بر خود دو چندان می‌کنم

بلعجب دردی است درد عشق جانان کاندرو

دردم افزون می‌شود چندان که درمان می‌کنم

چند گویی توبه کن از عشق و زین ره باز گرد

[...]

عطار
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳۳

 

منزل عشقت که من پوشیده در جان می‌کنم

رخ گواهی می‌دهد، هرچند پنهان می‌کنم

جان که بند رفتن است و ماندنش از بهر آنست

کز کمانت هر زمان من وعده پیکان می‌کنم

توشه جانم گران گشت از برای آن جهان

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۱۲

 

در چمن چون یاد آن سرو خرامان می کنم

بلبلان را جمع و گلها را پریشان می کنم

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۱۲

 

هر سحر کز شوق یاد نان و بریان می کنم

صحن فرنی را به یادش مرهم جان می کنم

قامت زناج می آید مرا آن دم به یاد

«در چمن چون یاد از سرو خرامان می کنم»

بر سر سیری کشیدن زله را بس مشکل است

[...]

صوفی محمد هروی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۰

 

گوهر نایابی و من بهر تو جان می‌کنم

کان تو جان است و چون جان می‌کنم کان می‌کنم

بر لب تو دست سودم دی نه دندان وین زمان

می‌کنم زان یاد و دست خود به دندان می‌کنم

در دل عشاق پیکان تو گم شد وین همه

[...]

جامی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲۰

 

خاک را از آب روی خود گلستان می‌کنم

قطره‌ای تا در بساطم هست طوفان می‌کنم

آنچنان کز لفظ گردد معنی بیگانه دور

در سواد شهر جولان در بیابان می‌کنم

گرچه از قسمت دم آبی نصیب من شده است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲۱

 

گر ز دلتنگی لبی چون غنچه خندان می‌کنم

ترک سر زین رهگذر بر خویش آسان می‌کنم

سایلان از شرم احسان آب می‌گردند و من

می‌شوم آب از حیا با هرکه احسان می‌کنم

تا چو عیسی دست خود از چرکِ دنیا شُسته‌ام

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۲۲

 

چشم می‌پوشم نظر بر روی جانان می‌کنم

در وصال از دوربینی مشق هجران می‌کنم

دیده افسردگان گرمی ز آتش می‌برد

داغ را در رخنه‌های سینه پنهان می‌کنم

پنبه صبح وطن داغ مرا ناسور کرد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۰۱

 

گریه را بی‌طاقتی آموختن حق من است

در دو مجلس قطره را همچشم طوفان می‌کنم

دیده افسردگان گرمی ز آتش می‌برد

داغ را در رخنه‌های سینه پنهان می‌کنم

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۷

 

چون به یاد زلف او زلف غم افشان می‌کنم

می‌کشم آهیّ و عالم را پریشان می‌کنم

گلستان بی‌روی او بر من جهنم می‌شود

من که دوزخ را به یاد او گلستان می‌کنم

دامن وصلش اگر در کف نباشد یک نفس

[...]

فیاض لاهیجی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۸۵

 

بس که در شغل ندامت روز و شب جان می‌کنم

گر نگین پیدا کنم نقشش به دندان می‌کنم

درطلب چون ریشه نتوان شد حریف منع من

پیش راهم ‌کوه اگر باشد به مژگان می کنم

سعی دانش برنمی‌آید به مویی از خمیر

[...]

بیدل دهلوی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۸

 

همچو گل راز درون خود نمایان می‌کنم

خویش را در عین جمعیت پریشان می‌کنم

همچو دریا چین به رو دارم ولی صافی دلم

همچو شبنم گریه را در خنده پنهان می‌کنم

تازه می‌سازم به ناخن زخم‌های کهنه را

[...]

سعیدا
 

صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

هر زمان یاد از شکنج زلف جانان می‌کنم

وقت خود را صرف افکار پریشان می‌کنم

دل مرا چون صید پیکان خورده در خون می‌تپد

هر زمان یادی از آن برگشته‌مژگان می‌کنم

مهر اگر دعوی کند کز ماه رویش بهتر است

[...]

صابر همدانی
 
 
sunny dark_mode