گنجور

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱

 

صبر کن ای تن که آن بیداد هجران بگذرد

راحت تن چون که بگذشت آفت جان بگذرد

خویشتن در بند نیک و بد مکن از بهر آنک

زشت و خوب و وصل و هجران درد و درمان بگذرد

روزگاری می‌گذار امروز از آن نوعی که هست

[...]

انوری
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷

 

از کمان ابروش چون تیر مژگان بگذرد

بر دل آید چون ز دل بگذشت از جان بگذرد

راست اندازی چشمش بین که گر خواهد به حکم

ناوک مژگان او بر موی مژگان بگذرد

باد وقتی آب را همچون زره داند نمود

[...]

عطار
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۰

 

جمع باش ای دل که این وقت پریشان بگذرد

گرچه مشکل مینماید لیک آسان بگذرد

چشم یعقوب از نسیم پیرهن روشن شود

وز سر یوسف بلای چاه و زندان بگذرد

هیچ حالی را بقایی نیست بی صبری مکن

[...]

کمال خجندی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۷

 

روی زیبای تو گر بر ماه تابان بگذرد

شرم دارد از رخت افتان و خیزان بگذرد

گر ببیند عکس رویت پادشاه نیمروز

از شعاع روی تو حیران و سوزان بگذرد

مار افعی گر ببیند زلف پرتاب تو را

[...]

جهان ملک خاتون
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴۰

 

بوسه چون محروم از آن لبهای خندان بگذرد؟

مور ما چون تلخکام از شکرستان بگذرد؟

می رساند رشته نسبت به آن زلف دراز

چشم من چون از سر خواب پریشان بگذرد؟

طوق هستی بر گرفت از گردنم داغ جنون

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴۱

 

سر گردان چند از من آن سرو خرامان بگذرد

از غبار هستی من دامن افشان بگذرد

دل زمن می گیرد و روی دلش با دیگری است

اینچنین ظلمی مگر در کافرستان بگذرد

مرکز پرگار گردون گردد از آسودگی

[...]

صائب تبریزی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

عمر چون بی آرزوی لعل جانان بگذرد

رهروی باشد که بی آب از بیابان بگذرد

آنکه خواهد طی نماید شاه‌راه عشق را

شرط آن باشد که اول گام از جان بگذرد

عشق روگردان ز تیر بی‌حد معشوق نیست

[...]

قصاب کاشانی
 
 
sunny dark_mode