گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

 

بوالحسن کاندر جهان کس نیست بی احسان او

مردی و رادیست سال و ماه رسم و سان او

چون بمیدان نیزه بردارند سالاران او

چون به ایوان باده بگسارند دلداران او

کافر از دوزخ نیارد یاد با میدان او

[...]

قطران تبریزی
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۴

 

ای صبا گر بگذری بر زلف مشک افشان او

همچو من شو گرد یک یک حلقه سرگردان او

منت صد جان بیار و بر سر ما نه به حکم

وز سر زلفش نشانی آر ما را زان او

گاه از چوگان زلفش حلقهٔ مشکین ربای

[...]

عطار
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۴۹

 

آن که شد تا حشر لازم صبر در هجران او

مرگ بر من کرد آسان درد بی درمان او

من که بی او زنده تا یک روز دیگر نیستم

چون نباشم تا ابد در دوزخ حرمان او

دارم اندر پیش از دوری ره مشکل که هست

[...]

محتشم کاشانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۵۶

 

خضر اگر در خواب بیند خنجر مژگان او

می شود زخم نمایان عمر جاویدان او

حسن شرم آلود او زیور نمی گیرد به خود

شبنم بیگانه را ره نیست در بستان او

آستین از شاخ گل دارند دایم بر دهن

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۱۰ - صابون فروش

 

دلبر صابون فروشم دل بود حیران او

پاکدامانی ندیدم بر در دکان او

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۲۷ - کبوترباز

 

آن کبوتر باز امرد دل بود قربان او

عشقبازانند سرگردان چنبر دان او

سیدای نسفی
 
 
sunny dark_mode