گنجور

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

باده می ریزند صافی دم بدم در جام ما

تا چه خواهد شد ز جام یار ما انجام ما؟

ما همه مستیم از آن دولت که بنمودی جمال

همچو دولت ناگهان مست آمدی بر بام ما

چون سر از خاک لحد در حشر بردارم ز خواب

[...]

قاسم انوار
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

تا به کی آن آهوی وحشی نگردد رام ما

ز انتظار او غبار آورد چشم دام ما

عمر رفت و روزگار هجر او آخر نشد

انتظار صبح محشر می کشد این شام ما

در محبت بیش ازین خواری نمی باشد که دل

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹

 

از نصیحت خامتر گردد دل خودکام ما

از نمک سنگین شود خواب کباب خام ما

هر که دولت یافت، شست از لوح خاطر نام ما

اوج دولت طاق نسیان است در ایام ما

قسمت ما زین شکارستان به جز افسوس نیست

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode