گنجور

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۷

 

کرد رفت از مردمان اندر جهان اقوال ماند

همعنان شوخ چشمی در جهان آمال ماند

از فصیحان و ظریفان پاک شد روی زمین

در جهان مشتی بخیل کور و کر و لال ماند

در معنی در بن دریای عزلت جای ساخت

[...]

سنایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۳

 

مال رفت از دست و چشم خواجه در دنبال ماند

از دو صد خرمن، تهی چشمی به این غربال ماند

از حریصان نیست چیزی در جهان جز آه سرد

یادگار از عنکبوتان رشته آمال ماند

رشته طول امل کرده است مردم را مهار

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۸

 

رفتی و دل در طپش چون طایر بی بال ماند

چشم شوقم باز چون نقش پی از دنبال ماند

هر سر شاخی بود در راه او دامی دگر

پای مرغ دل به بند رشتهٔ آمال ماند

در گداز آمد دل و از رخنه های سینه ریخت

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode