گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

چند رنجانی نگارا این دل مشتاق را

یا سلامت خود مسلم نیست مر عشاق را

هر کرا با عشق خوبان اتفاق آمد پدید

مشتری گردد همیشه محنت مخراق را

زآنکه چون سلطان عشق اندر دل ماوا گرفت

[...]

سنایی
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۴ - لاادری قائله

 

چشم مستت می‌برد هر لحظه دل مشتاق را

زلف مشکینت پریشان می‌کند عشاق را

هردم از نرمی کشد اطلس به بر مشتاق را

صوف از کرمی بر دهر لحظه دل عشاق را

زان گریبانی که دم از عنبرینه می‌زند

[...]

نظام قاری
 
 
sunny dark_mode