گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۵

 

ساقیا گردان کن آخر آن شرابِ صاف را

محو کن هست و عدم را بردران این لاف را

آن میی کز قوت و لطف و رواقی و طرب

برکند از بیخ هستیِ چو کوه قاف را

در دماغ اندر ببافد خمرِ صافی تا دماغ

[...]

مولانا
 
 
sunny dark_mode