گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۷

 

بند ترکش یک زمان ای ترک زیبا باز کن

با رهی یک دم بساز و خرمی را ساز کن

جامهٔ جنگ از سر خود برکش و خوش طبع باش

خانهٔ لهو و طرب را یک زمان در باز کن

چند گه در رزم شه پرواز کردی گرد خصم

[...]

سنایی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸۳

 

فتح می آید در دهلیز دولت باز کن

بارگاه فخر خود با آسمان همراز کن

کوس نصرت کوب و چرم طبل اگر سوده شود

تیغ برکش پوست از سرهای دشمن ساز کن

بندبند فاجران گر فی المثل از آهن است

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷

 

نو بهار است ای صنم، عیش بهار آغاز کن

ساخت برگ گل صبا، برگ صبوحی ساز کن

غنچه مستور در بستان ورق را باز کرد

عارفا از نام مستوری ورق را باز کن

گر شرابی می‌خوری، با نرگس مخمور خور

[...]

سلمان ساوجی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۶۹

 

بهر معنی های رنگین لفظ را پرداز کن

باده شیراز را در شیشه شیراز کن

بوی گل در غنچه سربسته ایمن از صباست

لب ببند از گفتگو، خون در دل غماز کن

آبرو را در عوض دریادلان گوهر دهند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۷۰

 

مطربا صبح است، قانون صبوحی ساز کن

دانه دل را سپند شعله آواز کن

از ته دل چون سحر برکش نوای ساده ای

نقش بر بال تذروان چنگل شهباز کن

سهل باشد پرده قانون خود را ساختن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۴۷

 

مردم از افسردگی ای بخت چشمی باز کن

گریه را آگاه گردان، ناله را آواز کن

ای که می بخشی به گلچینان کلید باغ را

اول این قفل گره از بال بلبل باز کن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۱۸

 

مردم از افسردگی ای بخت چشمی باز کن

گریه را آگاه گردان، ناله را آواز کن

ای که می بخشی به گلچینان کلید باغ را

اول این قفل گره از بال بلبل باز کن

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۱

 

دیده چون شبنم، برین گلزار عبرت باز کن

گریه بر انجام کار خویشتن آغاز کن

چشم رفت و،گوش رفت و، عقل رفت و،هوش رفت

ای دل آمد آمد مرگست، چشمی باز کن!

استخوانت گشت چون نی، ناله یی از دل بر آر

[...]

واعظ قزوینی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳

 

من نمی‌گویم که منع نرگس غماز کن

بنده چشمت شوم تا می‌توانی ناز کن

کار عشاق پریشان‌روزگار از دست رفت

چند روزی تار قانون محبت ساز کن

می‌توان آیینه کردن محرم اسرار خویش

[...]

قصاب کاشانی
 
 
sunny dark_mode