گنجور

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳ - این شعر را حکیم سنایی در پاسخ یکی از شعرا گفته

 

چون همی از باغ بوی زلف یار ما زند

هر که متواریست اکنون خیمه بر صحرا زند

دلبر اکنون هر کجا رنگیست رخت آنجا برد

عاشق اکنون هر کجا بوییست آه آنجا زند

بینوایان را کنون دست صبا بر شاخ گل

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۴ - آن شاعر این شعر را در پاسخ حکیم سنایی فرستاد

 

باش تا حسن نگارم خیمه بر صحرا زند

شورها بینی که اندر حبة الماوا زند

از علای خلق او عالم چو علیین شود

پس خطابش قرب «سبحان الذی اسری» زند

کیست کو پهلو زند با آنکه دولتخانه را

[...]

سنایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۷

 

هر که بر دار فنا مردانه پشت پا زند

چون سر منصور مهر خویش بر بالا زند

پشت پا بر جسم زد جان تا هوای عشق کرد

جامه را بخشد به ساحل هر که بر دریا زند

از که دیگر می توان چشم نوازش داشتن؟

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode