گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸۹

 

شب که در بزم ادب قانون حیرت‌ساز بود

اضطراب رنگ برهم خوردن آواز بود

در شکنج عزلت آخرتوتیا شد پیکرم

بال وپر بر هم نهادن چنگل شهباز بود

صافی دل کرد لوح مشق صد اندیشه‌ام

[...]

بیدل دهلوی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

تا قماش حسن او را کاروان از ناز بود

مشتری را محمل سودا جرس آواز بود

مردم از حسرت که زاستغنا نمی‌گوید سخن

یاد ایامی که لعل او مسیح اعجاز بود!

قامتش در بوستان حسن دیدم جلوه‌گر

[...]

طغرل احراری
 
 
sunny dark_mode