گنجور

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰ - ای خوش آن روز

 

ای خوش آن روزی که در دل مهر یاری داشتم

سینه ای پرسوز چشم اشکباری داشتم

یادباد آنگه که فارغ بودم از باغ و بهار

درکنار از اشک گلگون لاله زاری داشتم

کور بادا دیده بختم خوش آن روزی که من

[...]

عبدالقادر گیلانی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳۹

 

خرم آن روزی که من با دوست کاری داشتم

با وصال او به شادی روزگاری داشتم

داشتم، باری از این اندیشه کاید جان برون

بر زبان راندن نمی آرم که یاری داشتم

تن چو گل صد پاره شد، از بس که غلتیدم به خاک

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

روزگاری روی در روی نگاری داشتم

راستی را با رخش خوش روزگاری داشتم

همچو بلبل می خروشیدم بفصل نوبهار

زانک در بستان عشرت نوبهاری داشتم

خوف غرقابم نبود و بیم موج از بهر آنک

[...]

خواجوی کرمانی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱۱ - و له ایضا

 

دوش، آغوش و بر و بوس و کناری داشتم

تا به هنگام سحر در بر نگاری داشتم

اختیارم باده خوردن بود و آغوش و کنار

از برای آنکه در دست اختیاری داشتم

شاهدی شوخی شگرفی شکری شیرین لبی

[...]

حیدر شیرازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۴۳

 

یاد ایامی که در دل خار خاری داشتم

در جگر چون لاله داغ گلعذاری داشتم

از تهی پایی به هر صحرا که راهم می فتاد

از سر هر خار امید بهاری داشتم

سکه فرمانروایی داشت روی چون زرم

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۴

 

یاد باد آن کز گلی در سینه خاری داشتم

بر سر مژگان ز خون دل بهاری داشتم

وقت آن زلف پریشان خوش، که از سودای او

خاطر جمع و دل امیدواری داشتم

تا غمش در سینه بود، اسباب عیشم کم نبود

[...]

قدسی مشهدی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۱

 

یاد آن شبها که در بر گلعذاری داشتم

در دل از مژگان شوخش خارخاری داشتم

خانه ام چون خنده گل بود لبریز از نشاط

در کنار آشیان خرم بهاری داشتم

موج می زد داغ خون در کربلای سینه ام

[...]

سیدای نسفی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۴

 

آه از آن روزی که چون یوسف نگاری داشتم

در نظرهای عزیزان اعتباری داشتم

یاد ایامی که در این کلفت آباد جهان

همچو مینا و صراحی غمگساری داشتم

وای از آن روزی که پایم می فشرد انگور را

[...]

سعیدا
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳

 

روزگاری روز خوش از وصل یاری داشتم

داشتم روز خوش و خوش روزگاری داشتم

فارغ از بیم فراغ آسوده از امید وصل

نه غم هجری نه درد انتظاری داشتم

دیده بر رخسار جانان دست در آغوش یار

[...]

رفیق اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳

 

پیش از این باری اگر در بزم یاری داشتم

بر دل از رشک رقیبان نیز یاری داشتم

رفت خاک من به باد آنجا خوشا وقتی که من

بر سر آن کوی از خود یادگاری داشتم

جان اگر آسان ندادم از گران جانی مدان

[...]

سحاب اصفهانی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵

 

یاد باد آن روزگاران کاعتباری داشتم

آه آتشناک و چشم اشکباری داشتم

آفتاب روز رستاخیز یادم می دهد

کاندران عالم نظر بر تابساری داشتم

تا کدامین جلوه زان کافر ادا می خواستم؟

[...]

غالب دهلوی
 
 
sunny dark_mode