گنجور

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۷۳ - ایضا له

 

مجلس سامیّ مجد الدّینی ای کان هنر

چونی از رنج و صداع و زحمت بسیار من

چون ز من هرگز ندید آزار طبع نازکت

بی سبب شاید که جوید طبع تو ازار من؟

تو به دفع کار من مشغول و من فارغ که خود

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۵

 

هر چه آن سرخوش کند بویی بود از یار من

هر چه دل واله کند آن پرتو دلدار من

خاک را و خاکیان را این همه جوشش ز چیست

ریخت بر روی زمین یک جرعه از خمار من

هر که را افسرده دیدی عاشق کار خود است

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷۱

 

از دخول هر غری افسرده‌ای در کار من

دور بادا وصف نفس آلودشان از یار من

دررمید از ننگ ایشان و خبیثی‌ها و مکر

از وظیفه مدح یارم این دل هشیار من

خاک لعنت بر سر افسوس داری بدرگی

[...]

مولانا
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۴

 

چون مرا غمناک بیند شاد گردد یار من

زان سبب شادی نمی‌گردد به گرد کار من

اشک چشمم سر دل یک یک به رخ‌ها بر نبشت

گوییا با اشک بیرون می‌رود اسرار من

رخت ازین شهرم به صحرا برد می‌باید که شب

[...]

اوحدی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۳

 

بت پرستی را شعار خود کنم تا یار من

از خدای خود نترسد چون کند آزار من

سر ز تقوی پا ز مسجد دست از طاعت کشم

تا شود آن نامسلمان راضی از اطوار من

کوشم اندر معصیت چندان که گردم کشتنی

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۴

 

در ملک بودی اگر یک ذره عشق یار من

در فلک آتش افکندی آه آتش بار من

در تن زارم جگر صدچاک و دل صد پاره شد

بوالعجب گلها شکفت از عشق در گلزار من

چون کند پامالم آن سرو از پی پابوس او

[...]

محتشم کاشانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴

 

اشک نبود این که می بارم ز روز تار من

روز اختر می شمارد چشم اختر بار من

من پریشان و پریشان دوستم بر تارکم

از پریشانی کند جاطره دستار من

بس که شب تابم ز آه گرم این ویرانه را

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۸

 

در گلستان گر گلی بودی به رنگ یار من

همچو بلبل در گلستان ناله بودی کار من

ابوالحسن فراهانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹۷

 

چون زند موج حلاوت کلک شکر بار من

پسته خندان شود لب بسته از گفتار من

دامن فکر من است از دامن گل پاکتر

چشم شبنم می پرد در حسرت گلزار من

چون صدف دریادلان را باز می ماند دهن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹۸

 

نست چون مژگان بلند و پست در گفتار من

تیر یک ترکش ز همواری بود افکار من

پیش من طوطی ز خجلت سبز نتواند شدن

گوشها را تنگ شکر می کند گفتار من

اشک نیسان را که در چشم صدف گرداند آب

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹۹

 

چند گردد قسمت افسردگان گفتار من؟

تا به کی تلقین خون مرده باشد کار من؟

خاکیان از سیر و دور من کجا واقف شوند؟

آسمان جایی که باشد نقطه پرگار من

می زند موج حلاوت بوستان از ناله ام

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰۰

 

می زداید بی کسی زنگ از دل افگار من

از پرستاران گرانتر می شود بیمار من

پرتو منت کند عالم به چشم من سیاه

باشد از تردستی روشنگران زنگار من

ریشه کفرست محکم در دل سنگین مرا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۰۱

 

آه می دزدد نفس در سینه افگار من

غنچه می خسبد نسیم صبح در گلزار من

پرده گنج است ویرانی، که تا محشر مباد

سایه افتادگی کم از سر دیوار من!

بلبل تصویر، گلبانگ نشاط از دل کشید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۴۸

 

درگذشت از خاکساری دشمن از آزار من

شد حصار عافیت کوتاهی دیوار من

سخت جانی داردم از شکوه گردون خموش

خنده کبک است شور سیل در کهسار من

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۴۹

 

از نصیحت دم مزن با خاطر افگار من

کز دوای تلخ بدخوتر شود بیمار من

جوش یکرنگی ز من نام و نشان برداشته است

می دهد آزار خود، هر کس دهد آزار من

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۱۹

 

درگذشت از خاکساری دشمن از آزار من

شد حصار عافیت کوتاهی دیوار من

سخت جانی داردم از شکوه گردون خموش

خنده کبک است شور سیل در کهسار من

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۷۹

 

محو کی از صفحه دلها شود آثار من؟

من همان ذوقم که می یابند از افکار من

صائب تبریزی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

منت ایزد را که بر شرع نبی اقرار من

این گواهی بس که زاهد می‌کند انکار من

در خراباتش به جامی بارها کردم گرو

تا نپنداری سعادت نیست در دستار من

میکده کردم بنا کو بانی بیت الحرام

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

مهر تو دل سوزتر یا آه آتشبار من

لعل تو سیراب تر یا جزع دریاسار من

موی لاغرتر همی یا جسم من یا آن میان

کوه سنگین تر همی یا آن سرین یا بار من

آن لبان جان بخش تر یا گفت من یا آب خضر

[...]

یغمای جندقی
 

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

غمزه‌ات خونریزتر یا دیدهٔ خونبار من

طره‌ات آشفته‌تر یا خاطر افکار من

لعل جانان سرخ‌تر یا لاله یا می یا عقیق

مه نکوتر یا پری یا حور یا دلدار من

کام عاشق تلخ‌تر یا صبر یا گفتار تو

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode