گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۰

 

خاطر من نشکفد از وصل یار خویشتن

این چمن رنگی ندارد از بهار خویشتن

عشق از بس غافلم کرده ست از خود، می کنم

همچو طفلان خاکبازی با غبار خویشتن

آخر کار محبت، جان به حسرت دادن است

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۱۱

 

موج دریا را نباشد اختیار خویشتن

دست بردار از عنان گیر و دار خویشتن

زهد خشک از خاطرم هرگز غباری برنداشت

مرکب نی بار باشد بر سوار خویشتن

خاک باشد از مصافم چشم دشمن را نصیب

[...]

صائب تبریزی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷

 

به که باشم بی قرار از زلف یار خویشتن

من که دادم بی قراری را قرار خویشتن

کردم اظهار محبت پیش آن زیبانگار

پرده را برداشتم از روی کار خویشتن

دل ز کار افتاد و روزم تیره شد در عاشقی

[...]

فروغی بسطامی
 
 
sunny dark_mode