گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳

 

داغ برگ عیش گردد در دل ناشاد ما

جغد می گردد همایون در خراب آباد ما

جنبش گهواره خواب طفل را سازد گران

از تزلزل بیش محکم می شود بنیاد ما

چشم گیرا می کند نخجیر را بی دست و پا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴

 

از کمر بیرون نیامد تیشه فرهاد ما

کوه را برداشت از جا ناله و فریاد ما

ما چو مجنون چشم آهو را سخنگو کرده ایم

گنگ ماند هر که گردن پیچد از ارشاد ما

گرچه گوش باغبان را پرده انصاف نیست

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۶

 

چون نلرزد بر سر دستش، دل ناشاد ما؟

بهله از خون شکاری میکند صیاد ما!

واعظ قزوینی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵

 

آن پری‌ گویند شب خندید بر فریاد ما

ای فراموشی تو شاید داده باشی‌ یاد ما

بس‌که در پروازگرد جستجوها ریختیم

گشت زیر بال پنهان خانهٔ صیاد ما

جان‌کنی‌ها در قفای آرزو پر می‌فشاند

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode