گنجور

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » سوگواری بر مرگ شاه

 

پشت نه گردون ز کوه محنت ما بشکند

آری آری کوه درد ما کمرها بشکند

جای آن دارد که همچون بندگانش آسمان

آنقدر سر بر زمین کوبد که سد جا بشکند

باز اگر آرد به گردش جام زرین آفتاب

[...]

وحشی بافقی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۱

 

رونق ناموس را چون عشق رسوا بشکند

نام یوسف چون بری، رنگ زلیخا بشکند

پیش ساقی لب ز حرف زهد و تقوی بسته ایم

کاسه ی زاهد مبادا بر سر ما بشکند!

بر من از بس منت بال هما آید گران

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۲

 

دیده ما سیر چشمان شان دنیا بشکند

همچو جوهر نقش را آیینه ما بشکند

بر سفال جسم لرزیدن ندارد حاصلی

این سبو امروز اگر نشکست فردا بشکند

گوهر ما را شکستن مومیایی کرده است

[...]

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶

 

چون به محفل رخ فرو زد، رنگ صهبا بشکند

چون به گلشن قد فرازد، شاخ گلها بشکند

آفتاب از رشک خواهد کاستن چون ماه، اگر

همچو مه طرف کلاه آن ماه سیما بشکند

یار بد مست است و، می گستاخ می بوسد لبش

[...]

واعظ قزوینی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۵

 

چشم مخمور تو چون بازار صهبا بشکند

از شکست رنگ می ترسم که مینا بشکند

موج صاف لعلگون، در ساغر زرین او

خار در پیراهن گلهای رعنا بشکند

تا شود استاد از آن اندام طور جلوه را

[...]

جویای تبریزی
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۹۳ - )

 

از نزاکتهای طبع موشکاف او مپرس

کز دم بادی زجاج شاعر ما بشکند

کی تواند گفت شرح کارزار زندگی

«می پرد رنگش حبابی چون بدریا بشکند»

اقبال لاهوری
 
 
sunny dark_mode