خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶
تابِ رویت رونق خورشید عالمتاب برد
خندهٔ لعل تو آب گوهر سیراب برد
از شب زلف تو شد افسانهٔ بختم دراز
نرگس مست تو را در عین مستی خواب برد
گه گهی کردی خیال خواب بر چشمم گذر
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳
دود آهم رنگ از خورشید عالمتاب برد
دست مژگان ترم سرپنجه پنجاب برد
خواستم هر جا که زنجیر علایق بگسلم
سستی بختم گرو از رشته بیتاب برد
دربدر نتوان بدنبال خریداران خرید
[...]
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۳۸۰
بر سر تردامنی، دوزخ ز جانم تاب برد
دامن خود را فشردم، آتشش را آب برد
خواستم بیدار سازم بخت خواب آلود را
تا به سویش دست بردم، پنجه ام را خواب برد
شب که از باران اشکم فرش راحت گشت تر
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۶۲
احتیاجم خجلت از احباب برد
سوخت دل تا رخت درمهتاب برد
عمر رفت و آهی از دل گل نکرد
ساز من آب رخ مضراب برد
آه عیش گوشهٔ فقرم نماند
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷
گریه نتوانست غم را از دل بیتاب برد
کی تواند کوه را از جای خود سیلاب برد
از غمت ای گوهر نایاب در بحر وجود
سر فرو هر کس به جیب خویش چون گرداب برد
باده عشرت نمی نوشد ز جام آفتاب
[...]