گنجور

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸

 

چشم عقلم خیره شد از عکس روی تابناکش

روزگارم تیره شد از تار موی مشکبویش

شب که از خوی بد او رخت می‌بندم ز کویش

بامدادان عذر می‌خواهد ز من روی نکویش

عارف سالک کجا فارغ شود از ذکر و فکرش

[...]

فروغی بسطامی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۸ - بیان واقعه دیر راهب

 

بر دل راهب دگر طاقت نماند از گفتگویش

زد بسر دست عزا بنهاد روی خود برویش

کرد روی خویشتن را سرخ از خون گلویش

از ادب زد بوسه بر پمرده لبهای نکویش

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode