گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۲

 

هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد

یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد

همچنان عاشق نباشد ور بود صادق نباشد

هر که درمان می‌پذیرد یا نصیحت می‌نیوشد

گر مطیع خدمتت را کفر فرمایی بگوید

[...]

سعدی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۸

 

صوفی از رندان بپوشد می که در خلوت بنوشد

شد کهن بالای خمها خرقه اش تا کی بپوشد

دلق و سجاده نهاده دم بدم در رهن باده

باز در بازار دعوی پارسائیها فروشد

من ز شوق گلرخان نالم نه از جور رقیبان

[...]

کمال خجندی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۷

 

هر که او را چشمه حیوان زکنج لب بجوشد

لاجرم خضر خط او دیبه خضرا بپوشد

گر بشیرت بوی پیراهن سوی یعقوب آرد

یوسف و مصر و رلیخا را بآن بو میفروشد

شمع گو چندان مپوشان چهره در فانوس از کین

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

صامت بروجردی » کتاب نوحه‌های سینه زنی (به اقسام مختلفه و لحنهای متنوع و مخصوصه) » شمارهٔ ۱۸ - و برای او همچنین

 

چون سرت عهد الست کبریا را در گرو شد

در مقام امتحان چون اختلاف نو به نو شد

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode