نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز
تا نگویی سخنوران مُردند
سر به آب سخن فرو بردند
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۲ - لشکر کشیدن خاقان چین به جنگ بهرامگور
زردگوشان به گوشهها مردند
سر به آب سیه فرو بردند
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۵ - صفت بزم بهرام در زمستان و ساختن هفت گنبد
گور چشمان شراب میخوردند
ران گوران کباب میکردند
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۹ - نشستن بهرام روز سهشنبه در گنبد سرخ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم چهارم
زان هزبران که نام او بردند
وز سر عجز پیش او مردند
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
تا شب آنجا نشاط میکردند
گاه می گاه میوه میخوردند
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
ساغری چند چون ز می خوردند
شرم را از میانه پی کردند
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
از پس گریه سر فرو بردند
گویی آبی بدند کافسردند
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
عهد پیشینه یاد میکردند
وآنچهشان بود شاد میخوردند
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
گرچه بسیار چاره میکردند
به نمیشد دریغ میخوردند
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
ساعتی بَر به بَر درافشردند
نار و نارنج را کرو کردند
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
هر دو تشویر کار او خوردند
باز تدبیر کار او کردند
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
باز رفتند و غصه میخوردند
خواجه را جستجوی میکردند
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۲ - نشستن بهرام روز آدینه در گنبد سپید و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم هفتم
باز رفتند و غصه میخوردند
خواجه را جستجوی میکردند
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۳ - آگاهی بهرام از لشکرکشی خاقان چین بار دوم
در ستمکارگی پی افشردند
میگرفتند و خانه میبردند
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۱) حکایت عزرائیل و سلیمان علیهما السلام و آن مرد
همه اجزای عالم اهل دردند
سر افشانان میدان نبردند
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۲) حکایت آن جوان که از زخم سنگ منجیق بیفتاد
تو نشناسی که مردان در چه دردند
ولی دانند درد آنها که مردند
عطار » الهی نامه » بخش دوازدهم » (۱) حکایت کیخسرو و جام جم
اگرچه لعبتان دیده خردند
ولی از خویشتن پیش از تو مردند
عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۷) حکایت پادشاه و انگشتری
بسی اندیشه و فکرت بکردند
بسی خونابه حسرت بخوردند
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۴) حکایت اصمعی با آن مرد صاحب ضیف و زنگی حادی
چو در سختی چنین راهی سپردند
بهم هر چار صد آنجا بمردند
عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۶) گفتار عبّاسۀ طوسی در دنیا
چو زین مردار شیران سیر خوردند
پلنگان آمدند و قصد کردند