یکی باشد حقیقت هست یا نیست

چونیکو بنگری در اصل یکیست

همه عشقست اینجا کاردان کیست

یکی اصلست این هر دو جهان چیست

هیچ میدانی که تصنیفات چیست

وین همه شرح ودلایل بهر کیست

زانکه مال وقف میدانی که چیست

جمله خون وریم درویش و دنی است

آن یکی گفتا ولایت زان کیست

آن دگر گفتا که در شأن علیست

خوب یاری خوب نامی خوب زیست

همچو شخص تو بعالم خود دونیست

چون بدانستی که اینها حق کیست

با تو گویم راز پنهانی که چیست

هیچ میدانی که اینها بهر چیست

وین سخنهاو معانی بهر کیست

هیچ میدانی که طور و نور کیست

پرتو انوار حق بر طور چیست

هیچ میدانی سخاوت حقّ کیست

من بگویم لافتی إلّا علی است

گفت ای خواجه جهان از بهر چیست

واندر این خانه نهان برگوی کیست

این عرق بر روی تو از بهر چیست

وین ورود هل اتی از بهر کیست

خود مرا پروای جر و قلعه نیست

خود به پیش من مدینه حقه‌ایست

هیچ میدانی در آن سر سرّ کیست

تو چه میدانی که آن اسرار چیست

گفت امیر اشکستنش از عقل نیست

این جواهر خود خراج ملکتی است

این چنین قتلی ندانم بهر چیست

پور بوسفیان بگو بر دین کیست

تو بروح خویشتن بنگر که چیست

بعد از آن در معنیش بنگر که کیست

بعد از آن ختم ولایت برعلیست

نور رحمت از کلام او جلی است

صورت نیکو ز کلک و دست کیست

سورهٔ یوسف نمی‌دانی که چیست

ای پسر میدان که غیر دوست نیست

در نهان و آشکارا ظاهریست