گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۶ - پاسخ فرستادن ویرو پیش موبد

 

چو پیگ از نزد ویرو شد برِ شاه

مرو را یافت با لشکرش در راه

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۶ - پاسخ فرستادن ویرو پیش موبد

 

منم مهمان تو یک ماه در ماه

چنان چون دوستداران نکوخواه

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

چو از میدان برآمد آتش شاه

همی سود از بلندی سرش با ماه

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

ز چندان مهتران یک تن نه آگاه

بدان آتش چه خواهد سوختن شاه

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۷ - سرزنش کردن موبد ویس را

 

مگو کس را که رامین آمد از راه

مکن کس را ز مهمانانت آگاه

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد

 

همی گردم به گیهان تا بدان گاه

که گردد جایگاه شاه بی شاه

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد

 

ز بوی زلف و رنگ روی آن ماه

چو مشک و لاله شد خاک همه راه

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۱ - آگاهى یافتن موبد از قیصر روم و رفتن به جنگ

 

چو بشنید این سخن زرد از شهنشاه

بدو گفت ای به دانش برتر از ماه

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۱ - آگاهى یافتن موبد از قیصر روم و رفتن به جنگ

 

نیابد هیچ بادی نزد او راه

نتابد بر رخانش بر، خور و ماه

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین

 

ازان ترسد دل من گاه و بیگاه

که تو ناچار جویی جنگ بدخواه

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین

 

اگر بیدل بود شیر دُژآگاه

برو چیره شود در دشت روباه

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین

 

کنون آسان نشستی بر سر چاه

همی گویی ز یزدان یاوری خواه

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۹