فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱
زرگر پسری که حسن ازو مینازد
در راه غمش عشق روان میبازد
یکرنگی زر از آن کند مهر منیر
در بوتة مهر او مگر بگدازد
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۲
وصل است متاعی که به دیدن نرسد
این شهد تمنّا به چشیدن نرسد
کامی به هوای حسرتش خوش میدار
کاین میوه لطیفست به چیدن نرسد
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۳
دیده به وصال جز به دیدن نرسد
از ناله و پیغام شنیدن نرسد
هر چند که فریاد زند میوهفروش
در کام اثری جز بچشیدن نرسد
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۴
هر گاه که آن زهره جبین میرقصد
از بسکه لطیف و دلنشین میرقصد
از بهر نثار سروِ قدش همه را
دل در بر و جان در آستین میرقصد
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۵
ترک هوسات خام میباید کرد
فکری پی ننگ و نام میباید کرد
ز اغاز به انجام رسیدن سهلست
این دایره را تمام میباید کرد
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۶
تب رو به من از غایت بیشرمی کرد
وز تاب تب استخوان من نرمی کرد
تنها نگذاشت یک دمم در شب هجر
ممنوع تبم که خوش به من گرمی کرد
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۷
دنیا آن به که خواجه پاکش بخورد
ورنه به فسون دیوِ هلاکش بخورد
دانه بنما گر نخورد خاک زمین
روزی دو سه نگذرد که خاکش بخورد
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸
در روی تو کافتاب انور آمد
گر زلف بشد خط معنبر آمد
رخ مصحف خوبی بود و در مصحف
هر آیه که نسخ گشت بهتر آمد
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۹
صد شکر که آن دُر به عدن باز آمد
وان ماه سفر کردة من باز آمد
امروز مگر روز قیامت برخاست!
کان جان ز تن رفته به تن باز آمد
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۰
چشمان تو در فتنهگری یکدلهاند
تاراجگر متاع صد قافلهاند
خط تو غبار دارد از زلف مدام
با آنکه چو بنگری ز یک سلسلهاند
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱
ای خواجه تو میروی و دنیا ماند
بیچاره تنت به گور تنها ماند
سرمایة عمر چون به جا هیچ نماند
سودی ندهد که مال بر جا ماند
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۲
آنانکه رهی به عالم دل دارند
از صحبت جسم پای در گل دارند
بیجاده گر افتند به ره عیب مکن
در گمشدگی رهی به منزل دارند
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۳
هر دل که هوای عالم راز کند
باید گرة علاقه را باز کند
دام است تعلّقات دنیایی دام
در دام چگونه مرغ پرواز کند!
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۴
خورشید چو ذرّه آرزوی تو کند
گردون شب و روز جستجوی تو کند
گُل در تو نمیرسد به خوبی هر چند
در خلوتِ غنچه مشق روی تو کند
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۵
گر دل ز فروغ عشق پیرایه کند
فردوس ز خاک پاش سرمایه کمند
این دانه که در زمین تن افکندند
گر برخیزد بر آسمان سایه کند
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۶
آمد به من از تو مصرعی چند بلند
دل را زشکفتگی شکر خند بلند
اینست سخن نه آنکه از کوچة لفظ
معنی زند از تنگی جا گند بلند
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۷
آنانکه خدا را به نظر میدانند
راهی به مؤثر از اثر میدانند
جمعی که قیاس گل گرفتند ز خار
معلوم که از گل چه قدر میدانند
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸
هر دل که به اسرار جلی گرم بود
پشتش به نبی و به ولی گرم بود
دم سردی روزگار سردش نکند
آنرا که دل از مهر علی گرم بود
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۹
تا مرد مجرّد از من و ما نبود
از بهر سلوک او مهیّا نبود
تریاکی عادتی، عجب نیست ترا
گر بادة تحقیق گوارا نبود
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۰
با خلق جهان غیر نزاعی نبود
روزی نبود که اختراعی نبود
فیّاض بساط مهر برچین کامروز
کاسدتر ازین جنس متاعی نبود