×
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۲ - مجازات باد خزان
گرد باد خزان کرد به ما به رحیل آری
وز لشکر نوروز برآورد دماری
دارم چو تو بت روی و دلارام نگاری
سازم ز جمال تو من امروز بهاری
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۳ - شکوه از سعایت ابوالفرج
بوالفرج شرم نامدت که بجهد
به چنین حبس و بندم افکندی
تا من اکنون ز غم همی گریم
تو به شادی ز دور می خندی
شد فراموش کز برای تو باز
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۴ - قطعه
ز اقبال تو شاها گفت خواهم
یکی مشروح دستی با دلالت
من آن عدلم درین معنی به گفتار
که در گیتی بخوانندم عدالت
مرا یاقوت خاتم سرخ روی است
[...]