گنجور

 
شاطر عباس صبوحی

بی شاهد و شمع و شکر و می، چه توان کرد؟

بی بربط و طنبور و دفّ و نی، چه توان کرد؟

سر کرد قدم در طلب او به ره عشق

این مرحله را گر نکنم طی، چه توان کرد؟

بردار یکی توشه که هنگام عزیمت

با داشتن جام جم و کی، چه توان کرد؟

امروز که از حاصل عشقت نزدم دم

فردا بتو گوید که کجا؟ هی! چه توان کرد؟

ای نخل خرامان برسی در ثمر آئی

باشد که بیاید ز قفا دی، چه توان کرد؟

با آن بت طنّاز در این شهر صبوحی

تا آنکه نسازی سفر از ری، چه توان کرد؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode