گنجور

 
شهریار

شب‌ها به کنج خلوتم آواز می‌دهند

کای خفته گنج خلوتیان باز می‌دهند

گویی به ارغنون مناجاتیان صبح

از بارگاه حافظم آواز می‌دهند

وصل است رشته سخنم با جهان راز

زان در سخن نصیبه‌ام از راز می‌دهند

وقتی همای شوق مرا هم فرشتگان

تا آشیان قدس تو پرواز می‌دهند

ساز سماع زهره در آغوش طبع توست

خوش خاکیان که گوش به این ساز می‌دهند

آنجا که دم زند ز تجلی جمال یار

فرصت به آبگینه غمّاز می‌دهند

سازش به هر سری نکند تاج افتخار

آزادگی به سرو سرافراز می‌دهند

ما را رسد مدیحه حافظ که وصف گل

با بلبلان قافیه‌پرداز می‌دهند

تا شب به حجلهٔ فلک آمد عروس ماه

شمعی به دست زهرهٔ طناز می‌دهند

آنجا که ریزه‌کاری سبک بدیع تست

ما را به مکتب قلم‌انداز می‌دهند

دیوان توست یا که پس از کشتگان جنگ

رختی به خانوادهٔ سرباز می‌دهند

هرگز به ناز سرمه فروشش نیاز نیست

نرگس که از خم ازلش ناز می‌دهند

بارد مه و ستاره در ایوان شهریار

کامشب صلا به حافظ شیراز می‌دهند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode