گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

آب ما می رود بجو دریاب

عین ما را بجو نکو دریاب

جام بِستان و باده را می نوش

خم می می نگر سبو دریاب

وا مکن دیده را ز اهل نظر

او به او بین و او به او دریاب

سخن پشت و رو بسی گفتند

این سخن نیز پشت و رو دریاب

در سر زلف او پریشان شو

جمع می باش مو به مو دریاب

یک زمانی به چشم ما بنگر

آب این چشمه سو به سو دریاب

جام گیتی نما به دست آور

نعمت الله را نکو دریاب

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode