برو ای عقل سرگردان که ما مستیم و تو مخمور
سبکروحان همه جمع و گرانجانان از اینجا دور
ز نورآفتاب ما همه عالم منور شد
ببین هر ذرهٔ روشن که بنماید به تو آن نور
سر دار فنای او بقا بخشد به سرداران
از این دار فنا دارد بقای جاودان منصور
مرا منشور سلطانی شه ملک ولایت کرد
نشان آل او دارد که دارد این چنین منشور
همه عالم طلسماتند و اسما گنج و ما خازن
از آن هر کنج ویرانه بود گنجی به او معمور
خیالش نقش می بندم به هر صورت که پیش آید
چنان نوری کجا گردد به چشم چون منی مستور
اگر آئینه ای خواهی که روی خود در او بینی
ببین در دیدهٔ سید نظر کن ناظر و منظور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
مخور بسیار چون کرمان بی زور
به کم خوردن کمر بربند چون مور
نبی صدیق و سلمان، قاسم است و جعفر و طیفور
که بعد از بوالحسن شد بوعلی و یوسفش گنجور
ز عبدالخالق آمد عارف و محمود را بهره
کز ایشان شد شد دیار ماوراءالنهر کوه طور
علی، بابا، کلال و نقشبند است و علاءالدین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.