گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

آنها که نگار را نگارند

پیوسته نگار را نگارند

جانی یابند هر زمانی

هر دم جانی بدو سپارند

این طرفه که زاهدان مخمور

از مستی ما خبر ندارند

ای عقل برو که بزم عشقست

اینجا چه توئی کجا گذارند

هر لحظه ز غیب در شهادت

طرح دگری ز نو بر آرند

عالم دانی که در نظر چیست

نقشی که بر آب می نگارند

مستیم و حریف نعمت الله

بیچاره کسان که در خمارند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode