گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

عین دریائیم و دریا عین ما

نیست ما را ابتدا و انتها

بر در میخانه مست افتاده ایم

خانهٔ ما خوشتر از هر دو سرا

بینوایان خوش نوائی یافتند

بینوا شو گر همی خوانی نوا

گفتهٔ مستانهٔ ما را بخوان

عاشقانه خوش سرودی می سرا

دردمندیم و دوا درد دلست

درد ما همدرد ما داند دوا

سر به پای خم می افتاده ایم

بی حجاب ای عاشق عارف بیا

در طریقت خرقه ای پوشیده ایم

دست ما و دامن آل عبا

نعمت الله ساقی و ما رند و مست

گو بیا یاری که دارد ذوق ما

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode