گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

در دل به جز از خدا نگنجد

چون او گنجد هوا نگنجد

دل خلوت خاص حضرت اوست

بیگانه و آشنا نگنجد

مائیم و نگار خوش کناری

مویی به میان ما نگنجد

سلطان عشقست و عقل درویش

در مجلس شه گدا نگنجد

دردی دارم دوا ندارد

با درد چنین دوا نگنجد

چون نیست به جز یکی که گوید

درد خود گنجد و یا نگنجد

خوش خم میست نعمت الله

در جام جهان نما نگنجد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode