غزل شمارهٔ ۴۲۹
یار ما زاری ما نشنید و رفت
آمد و در حال وا گردید و رفت
زلف او در تاب رفت از دست ما
دل ربود و سر ز ما پیچید و رفت
جان ما را یک زمان دلشاد کرد
حال ما را یک زمان وا دید و رفت
عمر ما بود و روان از ما گذشت
گفتمش بنشین دمی نشنید و رفت
گر چه او با جان منش پیوندهاست
بی وفا پیوند خود ببرید و رفت
عقل آمد تا مرا راهی زند
رند مستی دید از او ترسید و رفت
نعمت الله بود یار غار ما
گوشه ای از بوستان بگزید و رفت
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.