گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

هرکه او با ما در این دریا نشست

آبروئی یافت خوش با ما نشست

بر در میخانه مست افتاده ایم

هرکه آمد پیش ما اینجا نشست

از سر جان و جهان برخاست دل

بر در یکتای بی همتا نشست

در خرابات مغان مست و خراب

خوش بود با شاهد رعنا نشست

بزم رندان جنت المأوی بود

جاودان خواهیم در مأوا نشست

در سر هر کس که سودائی فتاد

کی تواند یک دمی از پا نشست

نعمت الله در همه عالم یکی است

بر سریر سلطنت تنها نشست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode