گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

سر درین راه عشق دردسر است

بگذر از سر که کار معتبر است

سر موئی حجاب اگر باقی است

بتراشش چه جای ریش و سرست

سر بنه زیر پا و دستش گیر

گر تو را میل تاج یا کمر است

نفسی صحبتش غنیمت دان

زانکه عمر عزیز در گذر است

زاهدان دیگرند و ما دیگر

حالت ما و ذوق ما دگر است

عاشقی کو ز ما خبر دارد

از خود و کاینات بی خبر است

نظری کن ببین به دیدهٔ ما

نعمت الله چو نور در نظر است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode