گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

ای عاشقان ای عاشقان معشوق با ما همدم است

با ما حریفی می کند یاری که با ما محرم است

مست شراب عشق از ذوق خوشی دارد مدام

یک جرعه ای ازجام او خوشتر ز صد جام جم است

ما در خرابات مغان رندانه خوش می می خوریم

شادی مست عاشقی کز جمله عالم بی غم است

دارم دلی چون آینه دلدار دارد در نظر

در آینه پیدا شده حسنی که اسم اعظم است

نور دو چشم عالم است نقش خیال روی او

نقش خیال روی او نور دو چشم عالمست

در مجلس سلطان ما نقل و شراب بی حد است

دُردی درد او که آن در بزم این سلطان کمست

گر یک دمی همدم شوی با سید سرمست ما

در جام می بنمایدت ساقی که با ما همدمست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode