گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

نیک سیاح جهان گردیده ای

نور چشم عین ما گردیده ای

دیدهٔ اهل نظر دیدی بسی

در نظر ما را چه نور دیده ای

نقد هر کس همچو نقاشان شهر

دیده ای و یک به یک سنجیده ای

خار خوردی همچو بلبل لاجرم

خوش گلی از گلستانش چیده ای

گفتهٔ مستانهٔ رندان شنو

این چنین قولی دگر نشنیده ای

عشقبازی نیک دانی همچو ما

گر چو با این کار ما ورزیده ای

گر چو سید سوختی در آتشش

چون شرر بر جان چرا لرزیده ای

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode