گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

ایها الطالب چو جای ما و من

عین مطلوبم که می گویم سخن

تا که من با من بود من ، من نیم

چون نباشم من نباشد غیر من

عشق گه در جسم و گه در جان بود

گاه باشد یوسف و گه پیرهن

روحه روحی و روحی روحه

من رآی روحان حلافی البدن

من چو بی من در درون خلوتم

خواه پرده پوش خواهی برفکن

خواه می می نوش و خواهی توبه کن

خواه بت می ساز و خواهی می شکن

من چو از آل حسینم لاجرم

کل شیئی منکم عندی حسن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode