گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

وقت ما خوش شد که ما ملک گدائی یافتیم

تاج و تخت خسروی از بینوائی یافتیم

این سعادت بین که چون گنج قناعت شد پدید

خاتم ملک سلیمان در گدائی یافتیم

سر به زیر پا درآوردیم تا سرور شدیم

پیروی کردیم از آن پس بینوائی یافتیم

نقد گنج او بسی در کنج دل ما دیده ایم

دولت جاوید و گنج پادشاهی یافتیم

از سر همت قدم بر هستی خود تا زدیم

چون ز خود بیگانه گشتیم آشنائی یافتیم

چون همایان جیفه پیش کرکسان انداختیم

لاجرم بر کرکسان اکنون همائی یافتیم

نعمت الله راز خود با رازداران بازگو

هست ما چون نیست شد هست خدائی یافتیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode