گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

مجمع صاحبدلان زلف پریشان یافتم

این چنین جمعیتی در جمع ایشان یافتم

بسته ام زنار زلفش بر میان چون عاشقان

در هوای کفر زلفش نور ایمان یافتم

درحضور زاهدان ذوقی نمی یابم تمام

حالیا خوش لذتی در بزم رندان یافتم

از خرابی یافتم بسیار معموی دل

گنج سلطان را بسی در کنج ویران یافتم

آنکه من گم کرده بودم باز می جستم مدام

چون بدیدم خویش را با خویشتن آن یافتم

میر میخانه مرا خمخانه ای بخشیده است

لاجرم از دولتش ذوق فراوان یافتم

نعمت الله یافتم رندانه جام می به دست

ساقی سرمست دیدم جان جانان یافتم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode