گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

دولت وصل یار می‌بینم

کام دل در کنار می‌بینم

همه روشن به نور او نگرم

گر یکی ور هزار می‌بینم

آنکه از چشم مردمست نهان

روشن و آشکار می‌بینم

هر خیالی که نقش می‌بندم

نور روی نگار می‌بینم

خانهٔ دل که رُفته‌ام از غیر

خلوت یار غار می‌بینم

این عجایب که دید یا که شنید

که یکی بی‌شمار می‌بینم

نعمت الله را چو می‌نگری

از نبی یادگار می‌بینم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode