غزل شمارهٔ ۱۰۴۲
دل دارم و جان بدو سپردم
نیکی کردم نکو سپردم
با زلف نگار عهد بستم
بشکستم و مو به مو سپردم
هر نقش که در خیال آمد
او دیدم و او به او سپردم
با آینه روبرو نشستم
تمثال خوشی به او سپردم
رفتم به طریق جانسپاری
این راه نگر که چون سپردم
دل رفت و ندانمش کجا رفت
ره بستم و سو به سو سپردم
گوئی که سبوکش است سید
خم یافتم و سبو سپردم
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.