ای دل فغان که آن بت چالاک می رود
ما در غمیم و یار طربناک می رود
خوردی شراب وصل بشادی بسی کنون
با زهر غم بسازکه تریاک می رود
چون مرغ نیم بسمل وچون صید خون چکان
دلهای خلق بسته بفتراک می رود
در شاه راه هجر چو عیار بادیه
زر برده مرد کشته وبی باک می رود
چون شبنم آب دیده من در فراق تو
بر گرد می نشیند ودر خاک می رود
چون چشم ابر دیده اختر گرفت آب
از دود آه من که بر افلاک می رود
بر روی روزگار جزو کو رونده یی
کو همچو آب دیده من پاک می رود
اوآب بود وزآتش شوق این دل حزین
بااو دراوفتاد وچو خاشاک می رود
چون دوست عزم کرد همی گوی همچو سیف
ای دل فغان که آن بت چالاک می رود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آزاده چون مسیح بر افلاک می رود
این منزل از کسی است که چالاک می رود
بیدرد را چو مار گزد سایه کمند
عاشق به چشم حلقه فتراک می رود
در مشرب پیاله کشان نیست سرکشی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.