گنجور

 
سیف فرغانی

منم آن کس که عشق یارم کشت

زنده گشتم چوآن نگارم کشت

گنج وصلش طلب همی کردم

سنگ بر سر زدوچو مارم کشت

من بی آب رستم از آتش

چون ببادی چراغ وارم کشت

با سلیمان چه پنجه یارم کرد

من که موری همی نیارم کشت

هر شبی طول عمر او خواهم

گرچه روزی هزار بارم کشت

عاشقان جمله کشتگان غمند

منم آنکس که غم گسارم کشت

گرچه بشنود ناله زارم

دوست رحمت نکرد وزارم کشت

قوس ابروش صید دل می کرد

زد یکی تیر ودر شکارم کشت

زنده وصل می کند امسال

آنکه از هجر خویش پارم کشت

این گلستان زباغ وصل مرا

گل کنون می دهد که خارم کشت

من مرده چو سیف فرغانی

زنده اکنون شدم که یارم کشت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode