مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۶۶
... سجود کردم و مستغفرانه نالیدم
بدید اشک مرا در فغان و پردردی
بگفت نی که به قاصد مخالفی گفتی ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۵
... اگر ز راحت و از سود ما زیان داری
چو از فغان تو نزدیکتر به تو یارست
چه حکمتست که نزدیک را فغان داری
در آفرینش عالم چو حکمت اظهارست ...
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸۸
حرام گشت از این پس فغان و غمخواری
بهشت گشت جهان زانک تو جهان داری ...
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » نوزدهم
... از خشم دو گوش حلم بستی
تا نشنوی آوه و فغانم
ما را به جهان حواله کم کن ...
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » بیست و هفتم
... زومان بستان به آشنا ده
رحم آر برین فغان و تشنیع
ورنه کنمش قرین ترجیع
چون باخبری ز هر فغانی
زین حالت آتشین امانی ...
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » چهل و یکم
... هله ای فلک به ظاهر اگرت دو گوش بودی
ز فغان عشق جانت چه خروشها نمودی
غلطم ترا اگر خود نبدی وصال و فرقت ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۶۲ - هم در بیان مکر خرگوش
... و اسپ خود او را کشان کرده چو باد
در فغان و جست و جو آن خیره سر
هر طرف پرسان و جویان در به در ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۱ - کبودی زدن قزوینی بر شانهگاه صورت شیر و پشیمان شدن او به سبب زخم سوزن
... جانب دیگر خلش آغاز کرد
باز قزوینی فغان را ساز کرد
کین سوم جانب چه اندامست نیز ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴۹ - گفتن مهمان یوسف علیهالسلام کی آینهای آوردمت کی تا هر باری کی در وی نگری روی خوب خویش را بینی مرا یاد کنی
گفت یوسف هین بیاور ارمغان
او ز شرم این تقاضا زد فغان
گفت من چند ارمغان جستم ترا ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۹ - دوم بار در سخن کشیدن سایل آن بزرگ را تا حال او معلومتر گردد
... علم تقلیدی و تعلیمی ست آن
کز نفور مستمع دارد فغان
چون پی دانه نه بهر روشنی ست ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۵ - تتمهٔ اقرار ابلیس به معاویه مکر خود را
... گر نمازت فوت می شد آن زمان
می زدی از درد دل آه و فغان
آن تاسف و آن فغان و آن نیاز
درگذشتی از دو صد ذکر و نماز ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۶ - فوت شدن دزد به آواز دادن آن شخص صاحبخانه را که نزدیک آمده بود که دزد را دریابد و بگیرد
... گفت ای یار نکو احوال چیست
این فغان و بانگ تو از دست کیست
گفت اینک بین نشان پای دزد ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۳۳ - پیدا شدن استارهٔ موسی علیه السلام بر آسمان و غریو منجمان در میدان
... همچو اصحاب عزا آوازشان
بد گرفته از فغان و سازشان
ریش و مو بر کنده رو بدریدگان ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۰۶ - شنیدن داود علیه السلام سخن هر دو خصم وسال کردن از مدعی علیه
... که چه می گفت این گدای ژنده دلق
بعد این جمله دعا و این فغان
گاوی اندر خانه دیدم ناگهان ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۳۸ - باز جواب انبیا علیهم السلام
... پس بدو گویی همین بود ای فلان
چون بندریدی گریبان در فغان
یا ز بالایم تو سنگی می زدی ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۸ - قصهٔ فریاد رسیدن رسول علیه السلام کاروان عرب را کی از تشنگی و بیآبی در مانده بودند و دل بر مرگ نهاده شتران و خلق زبان برون انداخته
... کش کشانش آوریدند آن طرف
او فغان برداشت در تشنیع و تف
چون کشیدندش به پیش آن عزیز ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۷۰ - تشبیه دنیا کی بظاهر فراخست و بمعنی تنگ و تشبیه خواب کی خلاص است ازین تنگی
... او نداند که تو همچون ظالمان
از برون در گلشنی جان در فغان
خواب تو آن کفش بیرون کردنست ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۱ - قصهٔ آن دباغ کی در بازار عطاران از بوی عطر و مشک بیهوش و رنجور شد
... چون ز عطر وحی کر گشتند و گم
بد فغانشان که تطیرنا بکم
رنج و بیماریست ما را این مقال ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۳۶ - آزاد شدن بلقیس از ملک و مست شدن او از شوق ایمان و التفات همت او از همهٔ ملک منقطع شدن وقت هجرت الا از تخت
... آن کسی که بانگ موران بشنود
هم فغان سر دوران بشنود
آنک گوید راز قالت نملة ...
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۳۸ - قصهٔ یاری خواستن حلیمه از بتان چون عقیب فطام مصطفی را علیهالسلام گم کرد و لرزیدن و سجدهٔ بتان و گواهی دادن ایشان بر عظمت کار مصطفی صلیالله علیه و سلم
... ما ندانستیم که آنجا کودکیست
ریخت چندان اشک و کرد او بس فغان
که ازو گریان شدند آن دیگران ...