کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۱۴ - جواب نامهٔ صدر صفی الدّین یزدی
... اگر بصورت معنی نقاب دور کند
فغان ز طایفة بت پرست بر خیزد
دلی که یک سرانگشت ازین برو خوانی ...
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۲۹ - ایضا له
... تن در دادم چو در فتادم
حاصل ز غم و فغان چه باشد
کردم کرم آنچه بود حاصل ...
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۵۵ - وله ایضا
... هرکجا اشراف نادان در تنعم یافتی
زیرکی آنجا فغان از بی منالی می کند
هرکه او چون سنگ زیرین سینه مالد بر زمین ...
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۱۰ - وله ایضا
... کنار آب زلال و مرا جگر محرور
دلم ز سینه فغان می کند همی گوید
که ای خلاصۀ ایام و پادشاه صدور ...
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۳۰۶ - وله فی صفة القحط و التماس الغلّه
... اندین دوران که میگردد سیه چون روی فضل
روی قرص ماه و خورشید از فغان گرسنه
قرص خور بر خود همی لرزد چرا از بهر آنک ...
کمالالدین اسماعیل » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - و قال ایضا یمدحه
... آفتاب سایه گستر خواجۀ سلطان نشان
ای ز جود تو فغان از بحر و کان برخاسته
وی ز طبعت چشمۀ حیوان و کوثر خاسته ...
امامی هروی » دیوان اشعار » ترجیعات » در مدح امام علی بن موسی الرضا علیه السلام
... ای شکسته عهد عالی حضرتت حضم لییم
پر خروش است از فغان ناقض عهدت جحیم
آنکه در بغداد کان گوهرت را زهر داد ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹
... چه سحر کرد ندانم دو چشم جادوی تو
که از نظارگیان ناله و فغان برخاست
به تیر غمزه ازین بیش خون خلق مریز ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰
ناگه از میکده فغان برخاست
ناله از جان عاشقان برخاست ...
... خواستم تا ز خواب برخیزم
بنگرم کز چه این فغان برخاست
بود بر پای من عراقی بند ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸
... در وقت مناجات خیال رخش افروخت
فریاد و فغان از دل ابرار برآمد
یک جرعه ز جام لب او می زده ای یافت ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹
... در صومعه ناگاه رخش پرده برانداخت
فریاد و فغان از دل ابرار برآمد
آورد چو در کار لب و غمزه و رخسار ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۰
... عراقی چون نه ای خرم گرفتاری به دست غم
فغان کن بر درش هر دم که ای غمخوار دستم گیر
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱
... بر خاک درش چرا ننالم
چاره به جز از فغان نیابم
چون جانش عزیز دارم آری ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲
... بر خاک درش روم بنالم زار
چاره به جز از فغان نمی یابم
چون جانش عزیز دارم ار یابم ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷
... ای بخت خفته برخیز تا حال من ببینی
وی عمر رفته بازآ تا بشنوی فغانم
ای دوست گاهگاهی میکن به من نگاهی ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱
... که دامان که گیرم با که گویم
ز جورش در فغانم چند نالم
گذشت از حد نفیرم با که گویم ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲
... همه بیداد بر من از عراقی است
ز بودش در فغانم با که گویم
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱
... گر باخبری ازو نشان چیست
ور بی خبری ز جان فغان کو
گر یافته ای ز عشق بویی ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۴
... روی بنموده جمالت باز پنهان کرده رخ
در دل بیچارگان شور و فغان انداخته
دیدن رویت که دیرینه تمنای دل است ...
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷
... هیچ ندانم از دو لب شهد فشان کیستی
بر سر کویت چو سگان هر سحری کنم فغان
هیچ نگویی ای فلان تو ز سگان کیستی