اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه » شمارهٔ ۴۹
گر جور کنی از تو فغان نتوان کرد
ور لطف کنی تکیه بر آن نتوان کرد ...
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » رباعیات الحاقی » شمارهٔ ۴۷
از رنگ رخش گل به فغان می آید
وز لعل لبش شکر به جان می آید ...
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۴۱
... همی ترسم که ملک خوبی او
فغان داد خواهی بر نتابد
نمی ترسد رخت از نالة من ...
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۶۹
... آنکه گوش فلک کند سوراخ
حلقهای فغان من باشد
و آنکه تا جاودان بخواهد ماند ...
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۹۳
... بردوز لبم زناله تا یک شب
گوش فلک از فغان بیاساید
بیک نفسم ز شغل آمد شد ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - وقال ایضآ یمدح الصّدر السّعید عمادالاسلام الخجندی نورالله ضریحه
... از آن شرف سر من بر سر آمد از همه تن
وزین حسد ز تنم ناله و فغان برخاست
چو برنخیزد دستار هرگز از سرما ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - و قال ایضاً یمدح الصّدر السعیّد رکن الدّین مسعود و یلتمس الوظیفه
... سرش از تن چو شمع بردارند
هرکه از بیم جان فغان برداشت
کرد منقار مرگ رقۀ او ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - و له ذوالرّدفین من الماضی الی المستقبل فی مدحه
... زحلقۀ سر زلفش بگوش من از دور
فغان و نالۀ دلهای زار می آمد
شراب خورده نهان از رقیب شب همه شب ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - و قال ایضاً بمدحه
... بذوق این غزلک دوش بلبل آوازی
چو زیر چنگ مرا نیز در فغان آورد
بیا بیا که فراقت مرا بجان آورد ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - و قال ایضآ یمدح الصّدر السّعید رکن الدّین صاعد
... نفس مراد بدو ناله از دهن می رفت
سخن غرض بد و از لب همی فغان آمد
ز غصه جان بلب آمد مرا و طرفه تر آنک ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - الهزلیّات والاهاجی و الشّکایة وله فی هجو ضیاءالّدین المزدقانی
تیزی که مغز چرخ ز بانگش فغان کند
تیزی که روزگار بدو امتحان کند ...
... تیزی که طاس چرخ بگیرد طنین او
تیزی که نای زهره زبادش فغان کند
تیزی که بر کبوتر دم کش سبق برد ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۹ - ایضاً له
... زان باز مانده ام که ز اسباب ره مرا
جز نالۀ درای و فغان جرس نبود
رخ سوی شاه شرع نهادم پیاده لیک ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - وله ایضاً یمدحه
... در حضرتت که راحت جانهاست خلق را
از محنت گذشته فغان این زمان بود
کان آهنی کز آتش سوزنده تاب خورد
آن لحظه کاندر آب شود با فغان بود
دست سپهر پیر چه کارست بر شکست ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۹۵ - و قال ایضا یمدحه
... فریادرس عطای تو بدورنه بیش ازین
می رفت بر فلک ز شکایت فغان شکر
هر ذر ه یی ز خاک جناب تو منزلیست ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - و قال ایضآ یمدحه
... درشده با هیبت پیل بسوراخ مور
آمده با بخششت از زر صامت فغان
در سخط ودر رضات مایۀ موت و حیات ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵۴ - وقال ایضآ یمدحه
... بچشمم ار نرسانی غبار درگه او
بگوش او ز لبم ناله و فغان برسان
بخاک پایش سوگند میدهم بر تو ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۵۵ - و قال ایضا
... جواب داد که گیرم که خود زنالۀ من
بگوش تو نرسید این همه فغان سخن
خبر نداری آخر که ناتوان گشتست ...
کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶ - و له ایضاً یمدحه بعد وفات ابیه و یذکر جلوسه القضاء الرباسه
... بجان رسیدم ار این شاعران یافه درای
فغان من همه در گردون خران که مرا
بجز زبان و دهانی نماند همچو درای ...
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۵۲ - ایضا له
... چو لطف شامل تو از قیاس بیرو نست
ز دست هجر تو هر شب فغان سینة من
چو پای همت تو بر فراز گردونست ...
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۰۴ - وله ایضا
... هست دیوانه تر از من صدره
که ز دست تو فغان می دارد
مدهش از پی سودا ترشی ...